قاب زیبای پنجره اگر به خانه ی من امدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از ان به ازدحام کوچه ی خوشبختی بنگرم...
| ||
|
دردِ مرا که دانست از گریه های آن شب وقتی که شعرِ مزمن وامانده بود در تب دردِ مرا که دانست، نشخوار هر شبِ تن یک کاغذِ مچاله، یک خودنویس ِ بی من دردِ مرا که دانست قلبی درونِ آتش وقتی که مُردم از تو در قصه ی سیاوش وامانده در مِهی سرد یک روح خسته، لرزان یک آگهی به دیوار، عشقی که گشته ارزان درد مرا که دانست یک آینه ی شکسته یک قابِ عکس ِ مضحک، یک کادوی نبسته خواب از فشار دردم وقتی درون گورم وقتی که مثل سایه در حالت عبورم خونی ست بر دو دستت ماسیده از گلویم درد مرا که دانست؟ از هجر ِ تو چه گویم؟ نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |